به جست و جوی حقیقت

همیشه خانه به دوشم ...

یه خبر ساده!


استخدام 23 رفتگر لیسانس و فوق لیسانس در لرستان (+)


پ.ن: به میمنت و سلامتی و دل خوش. دمشون گرم با این اشتغال زایی شگفت انگیزشون.


پ.ن2: فقط یه سوال برام بی جواب مونده: حضراتی که عرصه دانشگاه رو به دوقوز آباد هم کشیدن و جهت کمتر جلوه کردن آمار بیکاری، موج مدرک گرایی راه انداختن توی جامعه ... برنامه ریزی شون چند ساله بود دقیقا؟ یعنی تا کجاشو فکر کرده بودن؟


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

the immigrant


مهاجر

با بازی فونیکس (که من هنوز نمیدونم ازش خوشم بیاد یا متنفر باشم ازش با اون چشمای سرد و بی روحش!!)

فیلم داستان یه زن مهاجر غیرقانونی هست در سال 1929 که به همراه خواهر مریضش وارد نیویورک میشه ...


من خوشم نیومد ... هیچی نداشت به نظرم! تهش که تموم شد فقط یه سوال موند برام: خب که چی؟

و راستشو بخواین حتی به صفحه ای که داشت محو و سیاه میشد خواهش کردم تموم نشه !!

اما خب محسن میگفت بد هم نبود؛ و نقل ماجرای زندگی آدمها، خودش سوژه خوبیه برای فیلم و در ضمن مشکلات مهاجرین رو نشون میداد...

دیگه حالا خود دانید. از من میشنوید نبینید :دی

ولی اگر دیدید بیاید نظرتونو بگید ببینم مثل من فکر میکنید یا مثل حضرت یار!


موافقین ۰ مخالفین ۰

The Fault in Our Stars


یک عاشقانه ی شدیدا دردناک ... دو لیتر آبغوره چلوندم ... صبح بیدار شم وزغ همسایه منو با مادرش اشتباه می گیره!

نتیجه اخلاقی: یا نبینید این فیلم رو ... یا اگر اصرار دارید ببینید صبحی، وسط روزی، عصری، نهاااایتش غروب ببینید.

ندیدنشو (!) به دوستانی که بین اطرافیانشون عزیز مبتلا به سرطان دارن، اکیدا توصیه میکنم.


پ.ن:

خدا کنه تن هیچ عاشقی به ناز طبیبان نیازمند مباد...


موافقین ۰ مخالفین ۰

اندکی طنازی


هی چپ و راست نیا توی ِ خیالم گم شو
هی نشو اینهمه دلواپس ِ حالم گم شو

"من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش"
بشنو از حافظ و از برگه ی ِ فالم گم شو

چالش ِ آب ِ یخـــــت هم بخورد توی ِ سرت
کور هستی که شکسته ست سفالم؟ گم شو

به هوایی شدنت معنـــــــــی ِ پرواز نده
به تو چه بسته به حسرت پر و بالم گم شو

مهربان دختر ِ گلپوش ِ عسل نوش ِ بهار !
بختیاری پری ِ "چار" محالم گم شو

نوبری؟ باش، به من چه که تمشکی یا سیب
دلخوش ِ طعم ِ گس ِ میوه ی ِ کالم گم شو

بی شرف! رژ به لبت، سرمه به چشمت کافی ست
دلبر ِ بی پدر ِ خوش خط و خالـــــم گم شو

هی نلرزان دل ِ این ارگ ِ پدر سوختــــه را
به درک خورده ترک رو به زوالم گم شو

هیچ کس جز تو ندارم که ندارم به تو چه
به جهنم که دلت سوخت به حالم گم شو

سر به دیوار نهادم؟! به خودم مربوط است
عشق ِ من میکشد این گونه بنالم گم شو

آمدی شعر ِ مرا لایک کنی؟ لازم نیست
سر نزن روز و شب این قدر به والم گم شو

بعد از این خاطره ات همدم و همراه من است
نیست یک لحظه برای ِ تو مجالم گم شو

*شهراد میدری*


۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

Lara croft tomb raider


 من فیلمهای تاریخی رو خیلی دوست دارم ... اکشن و حادثه ای رو هم می پسندم ... پرداختن به سنت ها ، عقاید، آیین، مذاهب و نمایش لوکیشنها و آدمهای محلی رو عاشقم ... شناسایی و تحلیل نمادهای فراماسونها برام هیجان انگیزه .... طرفدار بازی آنجلینا جولی هم هستم... اما ... علی رغم اینکه فیلم مذکور ملغمه ای بود از همه اینها .. خوشم نیومد ازش ... اکشنهای بی منطق .. رفتارهای اگزجره ... حرکات مصنوعیش اصلا به دلم ننشست... تلاششون برای کسب قدرت و کنترل دنیا بیشتر منو یاد آدم بده ی کارتون کاراگاه گجت مینداخت تا هرچیز دیگه ای .... خلاصه که باب طبع همایونی ما قرار نگرفت!!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

Birdman

 

صدای ذهنی لعنتی ... این صدای ذهنی لعنتی...

چند روز پیش داشتم به یکی از دوستام میگفتم به غیر از اون باغ وحش درون که همه دارن (جُکش رو حتما شنیدین دیگه!؟) من یه کِرم درون، و یه موریانه ی ذهنی هم دارم ...

موریانه ی ذهنی کارش اینه که روزی سیصد بار بهم یادآوری میکنه: "داری لحظه هاتو به بطالت میگذرونی ... پیر شدی و هیچ غلطی نخوردی(موریانه ی بی تربیتیه.. خودم میدونم) ... چرا دست به کاری نمیزنی که کار باشه و مهم باشه و همه براش احترام و اهمیت قائل باشن!؟"

و کرم درون کارش اینه که وقتی سراغ چیزی میرم (اعم از اینکه علاقمندی باشه و تفریحی، یا جدی باشه و کاری) مدام توی مغزم وول میزنه و مجبورم میکنه بهتر باشم (که این یعنی چیزی که هستم نه فقط معمولی هم نیست.. که گه ترین ورژن موجوده از چیزی که باید باشه) ... کرم درونم هم بی ادبه ... اینم میدونم ... و چیزی که باعث تأسفه اینه که هیچ کاری ازم ساخته نیست برای ادب و تربیت کردنشون .. که اگر کاری ازم ساخته بود اول از همه خفه شون می کردم تا اینقدر حرف نزنن و اظهار نظر نکنن و منو نابوده حرفها و نظراتشون نکنن ...

"مرد پرنده ای" هم دقیقا همینه ... آدمی با همین صدای درون که لحظه ای آرومش نمیذاره ... با این تفاوت که اون مشهوره و من نیستم!! :((((((

 

پ. ن:

نمیدونم چرا اکثر قریب به اتفاق نویسنده هایی که نوشته هاشون با تم ذهنی من بسیار شبیهه ... یهو وسط ماجرا میزنن به صحرای نینوا!! و میرن تو خط تصویرسازی های به شدت انتزاعی و سوررئال!! از کوندرا گرفته تا هاروکی موراکامی ... اینم که نمونه ی فیلمیش! ... در هر صورت ... خوشم اومد از فیلم ... گرچه که غم عمیقی بهم القا میکرد ... با اینحال به شیوه ی مازوخیستانه ی خودم، خوشم اومد ازش !!



فعلا همین ...


گیج میزنم ... دور میخورم ... هنوز مرددم ...

اما از بلاتکلیفی هم خسته م ...


طی این سالها خیلی وب ساختم ... با محتواهای مختلف ... با مخاطبهای متنوع ...

اولین وبلاگم پرشین بود که زود ازش زدم بیرون ... 

یکی هم یه زمانی توی وردپرس ساختم اما با اونم کنار نیومدم ...

بقیه ... و همیشه ... توی بلاگفا بودم و بس ...


این تعلیق ناموجه ... گذشته از دلتنگی برای وبلاگستان ... حس بد تحقیر داره.

یه دلیل برای اینهمه بی توجهی ... کوچکترین عذر برای بی مسئولیتی به این بزرگی ... ذره ای عذرخواهی و ناراحتی از وضع موجود ... یه اپسیلون از هرکدومش میتونست هنوز توی بلاگفا نگهم داره ... اما دریغ ...


نمی دونم چقدر دووم میارم اینجا ... اما میدونم دیگه برنمیگردم بلاگفا ...


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰